بـــــــرم بهتــــــــــره

میخواهم از بارانی بنویسم که مرا خیس نکرد عاشق کرد.

 
میخواهی بروی؟

 

خب برو...

 

انتظار مرا وحشتی نیست

 

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

 

برو...


برای چه ایستاده ایی؟

 

 

به جان سپردن كدامین احساس لبخند میزنی؟

 

 

برو..

 

 

تردید نكن

 

 

نفس های آخر است

 

 

نترس برو...

 

 

احساسم اگر نمیرد ..بی شك ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

 

 

برو...

 

 

یك احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

 

 

پس راحت برو

 

 

مسافری در راه انتظارت را میكشد

 

 

طفلك چه میداند كه روحش سلاخی خواهد شد

 

 

برو...

 

فقط برو.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 22:47 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com