بـــــــرم بهتــــــــــره

میخواهم از بارانی بنویسم که مرا خیس نکرد عاشق کرد.

 اَز حال ِ من میپُرسی ؟!

نفس میکشم ،

تا بجای ِ مُرده ها خاکم نکنند ...

اینگونه اَست حال ِ من ...

چیزی نپُرس !

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:44 توسط باران| |

 امـــــــــــروز یــــــک مــــــــرده شـــــــور را دیــــــــــــدم

آنچنان زیبا می شست که لکه ای هم باقـی نمیـماند

اما نمی دانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید!

ومدام گریه میـکند و مادرم نیز نفرینش . . .

او که زن خوبی است ، من دوستش دارم

فقط کاش ناخن هایش را میگرفت

تمام بدنم را زخم کرد...

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:43 توسط باران| |

 این روزها

اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو

یک کلمه است :

" آخـــــــی"

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:43 توسط باران| |

 درد دارد وقتی

همه چیز را میدانی!

و فکر میکنند نمیدانی!

و غصه میخوری که میدانی!

و میخندند که نمیدانی!

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:42 توسط باران| |

 منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش

اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند !

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:42 توسط باران| |

 روزی بودنم آرزو میشود که من دیگر نیستم
آن روز جای من خوب است و حال تو خراب . . .!!!

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:42 توسط باران| |

 نزد هیچ آدمی به خطایت اعتراف مکن
زیرا به سرعت ژست خدا را برایت میگیرد.

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:41 توسط باران| |

 مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیزنند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
کبود نمیکنند
خراب نمیکنند
تنها سیگاری روشن میکنند و در آن میسوزانند تمام خشم خودرا
تا
مبادا به کسانی که دوستش میدارند از گل کمتر گفته باشند...

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:40 توسط باران| |

 پسر:بزرگترین آرزوت چیه؟
دختر:اینکه عشقمو زیر بارون بغل کنم
-تو چی؟
پسر:اینکه کسی که زیر بارون بغلش میکنی من باشم

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:39 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com