بـــــــرم بهتــــــــــره
میخواهم از بارانی بنویسم که مرا خیس نکرد عاشق کرد.
اگر روزی بر سر مزارم آمدی
یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری
کمی از خودت بگو
کمی از عشق تازه ات بگو
بگو که بیشتر از من دوستت دارد
بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد
نگاهی به شمع نیمه جان مزارم کن
سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن
با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد
ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد
می جنگد تا لحظه ای بیشتر سنگ قبرم را روشن کند
می ماند و می سوزد تا سوختنم را باور کند
حال لحظه ای به خود نگاه کن
مرا در خاطرات فراموش شده ات پیدا کن
میدانم اثری از اسمم درخاطراتت نیست
میدانم ردپایی از اشک و آهم نیست
عشق من چه بی ارزش و ارزان بود برایت
ارزانتر از ارزانم فروختی به حرف مردمانت
التماس و جان کندنم را ندیدی
ولی دروغ این و آن را خوب شنیدی
برای پرواز آرزوهای مردم
در قفسم انداختی بی آب و گندم
یک عمر در قفس تنگت زندان بودم
مثل قناری جان میدادم و لحظه لحظه از عشقت می سرودم
روزی در قفس را باز کردی و آسمان را نشانم دادی
اما افسوس که هرگز پرواز را یادم ندادی
آسمان من همینجاست کنار چشمانت
اما چشمانت کجاست به دهان پر از دروغ مردمانت
با یک دل پر از امید به سویت پر گشودم
ولی بالهایم را شکستی مرا کشتی در سکوتم
تو که با قصه این مردمان خوابیده ای
چرا با شعر لالایی من از این کابوس بیدار نشده ای
تو که برای این مردمان دل می سوزانی
چه قصه های شومی از سیاهی چشمانت برایم گفته اند
افسوس که نمیدانی
چه تهمت ها از تو بر خیالم نیاورده اند
چه مدرک ها برای اثبات جرمت نساخته اند
عشقت را به صد حرف دنیا نفروشم
ارزان پیدایت نکردم و به دو دنیا نفروشم
کاش میدانستی زندگی بجز گذر عشق ارزش دیگری ندارد
حرف این مردمان بجز رنگ جدایی رنگ دیگری ندارد
کاش چشمان نازت را بر حرف این مردمان می بستی
با عشق من عهد و پیمانی تازه می بستی
ولی افسوس من زیر خاکم
با هزار آرزوی رفته بر بادم
ولی هنوز هم میگویم
دوستت دارم ای عزیز جانم کاش می فهمیدی خب برو... انتظار مرا وحشتی نیست شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود برو... برای چه ایستاده ایی؟ به جان سپردن كدامین احساس لبخند میزنی؟ برو.. تردید نكن نفس های آخر است نترس برو... احساسم اگر نمیرد ..بی شك ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست برو... یك احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود پس راحت برو مسافری در راه انتظارت را میكشد طفلك چه میداند كه روحش سلاخی خواهد شد برو... فقط برو..... می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟ ((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،
حرف هایم حرف است،
خنده هایم، خنده هایم حرف است.
کاش می دانستی،
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. کاش میدانستی
کاش می فهمیدی،
کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند،
یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند.
من کمی زودتر از خیلی دیر،
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد.
تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد.
کاش می دانستی،
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت،
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست. تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.
دیگر آن مجنون سابق نیستم
اینک از اهل نسیم و سایه ام با سلامی با خیالی دل خوشم حقایق
نیستم بس کنید اصرار را، بی فایده ست
کلمه
کلمات
کلام نمی آید بر لبم
وقتی تو اینجایی
لب سکوت میکند
انگار چشمها تا به حال
ندیده اند فرشته ای به این زیبایی
چند سال پیش ...
وقتی كه تركم می كردی ؛
گفتی كه از یاد ببرم ؛ هر آن چه بین مان بود
بر در و دیوار نوشتم تا خاطرم
باشد كه باید ... فراموشت كنم ! به قلبم نشستی نگفتم چرا ، دلم را شکستی نگفتم چرا ، یکی خواب شبهای من را ربود ، چو دیدم تو هستی نگفتم چرا؟ به من نگو نمی خوام اسمی ازت بیارم هرگز به کسی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری.. هرگز به کسی محبت نکن وقتی قصد شکستن قلبش را داری.. هرگز قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری تو آنجا... من اينجا... نيمکتهاي دنيا را بد چيده اند... شب که مي شود تقويم من پر از ديروز و فرداست افسوس که امروزي ندارم! اينقدر خودم و براش کوچيک کردم که فکر نکنه ازش بزرگترم! هيچ کس نميتونه به دلش ياد بده که نشکنه ، ولي من حداقل ميتونم بهش ياد بدم که وقتي شکست با لبه هاي تيزش دست اوني که شکسته رو نبره ... وزگار اما وفا با ما نداشت دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارم امشب شب آخریه که مزاحم دلت شدم / خورشید فردا مال تو ٬ ببخش که عاشقت شدم بدرقه لازم ندارم ٬ میرم ای عزیزترین / نزار بمونه زیر پا ٬ قلبمو بردار از زمین دوست دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود / غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود . . . تو محکمه ی قلبم خودتو کردی قاضی / دیدی به حکم دادنت نکردم اعتراضی / اما سوالم اینه آخه چطور تونستی / با رفتنت عزیزم به مرگم بشی راضی پشت پا خوردم ز هر کس که گفت یار منه / چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه / هر که دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم / دیدم این دست محبت، حلقه ی دار منه اگه میدونستی چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی، گرچه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی ست نیا باران، زمین جای قشنگی نیست، من از اهل زمینم، خوب میدانم که گل در عقد پروانه است ولی زنبور را هم دوست میدارد! مینویسم خاطرات با اشک و آه در شبی غمگین و تاریکو سیاه / مینویسم خاطرات از روی درد تا بدانی دوریت با من چه کرد! سلام دوستای گلم که زحمت میکشید و میایید و به وبلاگم سر میزنید. راستش من یه کسی رو دوست دارم و اونم منو دوست داره. ولی یه مشکلی واسه من هست که غیر قابل بخششه . و اون نمیخواد بفهمه که من خوبیش رو میخوام . چیکار کنم دارم دق میکنم هم دوریش واسم سخته هم اینکه گناه من کوچیک نیست امروز با شكوهترین روز هستیست روزی كه آفریدگار تو را به جهان هدیه داد تولدت مبارک بهروز جووووووووووووووووووووووووونم دره خونه چرا بازه ؟ هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم خدایا باران دیگه این دنیای پر از نامردی و نمیخواد خدایا بیا و باران رو ببر خدایا اینجا نمیتونم نفس بکشم خدایا اینجا جای من نیست خدایا کمکم کن خدایا باران دااره عذاب میکشه خدایا همه دنیا و سهمم رو میبخشم فقط منو ببر پیش خودت خدایا بیا توهم منو منتظر نزار خدایا التماس میکنم تنها ارزوم اینه فقط خدا دوسم داشته باشه دیگه عشق زمینی نمیخوام خدایا بنده هات خیلی اذیتم کردن خدایا خیلی داغونم کردن خدایا من از بنده هات شکایت دارم خدایا بیا بیا و بگو بگو که منو دوست داری خدایا بیا بگو تا همشون بفهمن من بی صاحب نیستم خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا هیچ کس عاشق نیست اینو من میگم چون دیدم چون کشیدم چون تجربه کردم توروخدا عاشق نشید عشق دروغ به خدا دروغ به خدا دروغ اهای همه بدونید عشق دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرو دیگه تو قلبم جای نداری دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم جدایی سهم دستامه که دستاتو نمیگیرم با همه تنهایی ها دارم میرم شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم .......... . دیگه دیره دارم میرم چقدر این لحظه ها سخته جدای از تو برام مثل کابوسه شبیه مرگ بی وقته برام جای تو دنیا نیست تو اوج این قصه گم میشم. کاش میشد سرم رو روی شونه هات میزاشتم تا گریه هامو نبینی نمیخواستم که برنجی نمیخواستم که ببینی گریه های بی صدامو با تو من نفس میگیرم. تازه عادت کرده بودم که تو تنهایی بمونم اما وقتی تورو دیدم گفتم دیگه نمیتونم. تازه عادت کرده بودم که باشم تنهای تنها تا که دیدمت دلم گفت توی اون عشق تو رویا تازه عادت کرده بودم تازه عادت کرده بودم تازه........ . بی تو و عشقت اینجا عزیزم خیلی سوت و کوره ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره همه میگن که دل تنگ منو شکستی ولی دروغه. همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه. جونم به نگاش جون گرفته بود .یه روز که نمیدیدمش مثل قناری تو قفس پرپر میزدم خودمو میزدم به در و دیوار صدام جون گرفته بود هر روز که پیش میرفت دلم بیشتر فرمون میداد که باید یه کاری بکنم رفتم که کارو یه سره کنم و یه قرار باهاش بزارم واسه همه عمر............ . ....... تو رو دوست دارم زیاد. توی اخرین وداع وقتی دورم از همه چه صبورم ای خدا دیگه وقته رفتنه تورو میسپرم به عشق برو با ستاره ها. تورو دوست دارم مثل خواب خوب بچگی بقلت میگیرمو میمیرم به سادگی تورو دوست دارم مثل حس لطیف وقت سحر این دل غریبمو میسپرم به خاک. دوست دارم
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این ســـینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
باور کن...
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...
آن بیابان گرد عاشق نیستم
با تب صحرا موافق نیستم
در تکاپوی
من برای عشق لایق نیستم
.........
و من نیز اسمت را
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست
همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت دست نه ، دل تکان می دهم.
هر چی که بود تموم شد نگو دوست ندارم
همش نگو نمی خوام به پای تو بسوزم
من اشتباه کردم عاشقتم هنوزم
من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی
نبودن هايت را زير بالشم مي گذارم
و شجاعت خود را زير سوال مي برم ...
دوام مي آورم تا فردا ؟؟؟
افسوس که منو به خاطر کوچيکيم تنها گذاشت!
طاقت خوشبختي ما را نداشت
پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت
بي گمان از مرگ ما پروا نداشت تو آنجا... من اينجا... نيمکتهاي دنيا را بد چيده اند...
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
اي مسافر !
اي جدا ناشدني !
گامت را آرام تر بردار !
از برم آرام تر بگذر !
تا به کام دل ببينمت ....
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ...
و شگفتا! که زيستن با نيمي از روح، تن را مي فرسايد ...
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
مسافر من !
آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش .
با من سخني بگو .
مگذار يکباره از پا در افتم ...
فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز...
آرام تر بگذر ...
وداع طوفان مي آفريند...
اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟!
باران هنگام طوفان را که مي بيني !
آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...من چه کنم ؟
تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
اي پرنده !
دست خدا به همراهت ...
اما نمي داني ...
نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...
از خود تهي شده ام ...
نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد؟
_____________________________
و من میترسم به تو تبریكی بگویم كه شایسته تو نباشد
به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارك
چرا این خونه دلگیره ؟
دارم یخ میکنم انگار
داره خون از تنم میره
دارم دلواپست میشم
اگه هستی بگو هستم
کجا رفتی بدونه من ؟
که میلرزه همش دستم
چرا حلقت توی خونست ؟
چرا اینو رها کردی ؟
دارم حس میکنم کم کم
که پیشم بر نمیگردی
بهم ریختست چرا خونه ؟
دلت عزم سفر داره
هوا تاریک شد برگرد
آره برگرد خطر داره
نگهداری ازت واسم
به زیر سقف این خونه
مثه کبریت تو بادو
مثه شمع تو بارونه
اینم از آخرین کبریت
کشیدم تو مسیر باد
یا بر میگردی یا میری
علی الله هرچه بادا باد
توی این خونه میپیچید
همیشه بوی عطر تو
بازم باختم تو این بازی
بازم یکی به نفع تو
شاید یک روزی این حرفام
منو یاد تو بندازه
بفهمی عاشقت بودم
بدونه حد و اندازه
تو که رفتیو آرومی
ولی قلبم پر از درده
آخه کی مثله من دورت
مثله پروانه میگرده
اصلاً چی شد به این زودی
شدم دلداده و ولگرد
کی دستاشو گرفت اینبار
که دست های منو ول کرد
چیکار کردی که بعد از تو
تموم خونه داغونه
نه انصافاً چیکار کردی
که از دنیا دلم خونه
فضای خونمون بی تو
مثه انبار اندوهه
چیکار کردی که بعد از تو
تموم خونه بی روحه
شبا فکرو خیال تو
چرا خوابم نمیگیره
نه تنها لحظه هام حتی
تموم خونه دلگیره
حالا که شب به شب رفتو
تو هم تنهای سر کردی
توی تنهایی میپوسم
نمیزارم که برگردی
نمیخوام دیگه برگردی
تو که تنها نمیمونی
ولم کردی به جرمی که
خودت حتی نمیدونی
منم میرم از این خونه
خداحافظ در و دیوار
خداحافظ شکست من
به یاد اولین دیدار
Power By:
LoxBlog.Com |