بـــــــرم بهتــــــــــره

میخواهم از بارانی بنویسم که مرا خیس نکرد عاشق کرد.

سكوت ....

دردناكترین پاسخ من ؛

  به بی رحمی های این دنیاست ... !

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:57 توسط باران| |


اگر دیوانگی نباشد پس چیست؟؟!!!
وقتی در این دنیا یه به این بزرگی
دلت فقط هوای یک نفر را میکند ...

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:55 توسط باران| |

من خیلی وقته از کسی ناراحت نمیشم ...
تمام سختیش یه خنده زورکیه ...
و شونه بالا انداختن الکیه...
خیلی وقته خیلی چیزا رو میدونم و خودمو میزنم به ندونستنشون...
سختیش یه لحظه حرف عوض کردن و بی خیال شدنه...
خیلی وقت

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:54 توسط باران| |

گاه جلوے آیـــــنه مــے ایستـــم ...
خودم را در آن می بـینـم ...
دســت روے شانـه هایــش مــے گذارم ...
و مے گویــم :
چه تحملــے دارد ...
دلــت

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:52 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com