بـــــــرم بهتــــــــــره
میخواهم از بارانی بنویسم که مرا خیس نکرد عاشق کرد.
اینها دردواره های یک دل دیوانه اند که تلخ کامی هایش را به جان کلمات ریخته و اینجا ضیافت غم برپا کرده!! دردهایی که مطلب نیست زیبا نیست عالی نیست جالب نیست تنها تلخ اند و گس اند، دردند!! ومن دیوانه ای که جزدرد و غم نمی دانم. دردهایم با کلمات قایم باشک بازی می کنند و من ذره ذره تکه تکه خودم را در شعرهایم ریخته ام!! لطفا واژه هایم را ندزدید دلم گریه می خواهد؛ کـــــــــــاش گاهی زنــــــــــــــــــدگی مَن نمیتوانم باوَر کنم ... و من گاهی اوقات مجبورم باید این روزها را بنویسم تا خفه نشدم
اگر بخواهید به شما هدیه میدهم!
...
..
.
این وبلاگ پای فراتر نهاده است .
. . .
این وبلاگ خسته است
سرتان را به سرش نگذارید تا سرش را به دردتان نگذارد .
. . .
این وبلاگ به نارکولپسی دچار شده است .
دوست دارد یهویی بخوابد
. . .
این وبلاگ آغا پلیسه است .
شبها خواب و روزها هم خواب است .
. . .
این وبلاگ فاحشه است و بفروش میرسد .
. . .
این وبلاگ تعطیلات آخر هفته است
بگذرانیدش .
. . .
این وبلاگ کمی تا قسمتی ابری است و همراه با مه غلیظ صبحگاهی و پدیده ی گردوغبار
. . .
این وبلاگ سرمایه ی ملی است
در حفظ آن کوشا باشید .
. . .
این وبلاگ شکست عشقی است
بخوریدش .
. . .
این وبلاگ شوق دیدار است
اشک بریزید .
یکی بیاید و با حرفی کوچک بهانه بدهد دستم. . .
[◄◄ι] [ ιι ] [■] [►] [ι►►]
داشت . . .
فکر میکنم همه اَش خواب میبینم ...
آخر چطور مُمکن اَست ... ؟
مَگر می شود اَز دیوارها عُبور کرد ؟
یا اَز آب گُذشت و خیس نشد ؟ !
ما تمام ِ این کارها را کردیم !
حَتی اَز کوه پَرت شُدیم و خراشی برنداشتیم !!
.
.
.
.
- اَحمق ! ما مُــــــــرده ایم ... !
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست
چـــــــــــــــــــقدر ...
بعضی شبها تو زندگیم هست که
کاملا آمادگی دارم سرم ُ بذارم بمــــیرم
فارغ از تمامِ کارهایی که کردم و نکردم
بی خـــــیال از همه چی ....
خـــــیلی آروم
*** مثلِ همین امشب ***
Power By:
LoxBlog.Com |